غروب پائیز

مسعود رضایی بیاره

 

روزی که می رفتی فرو می رفت خورشید

در لابلای شاخه های زرد پائیز

در کوچه ی غمگین و تنها  نقش می بست

 آهنگ پایت در غروب سرد پائیز

رفتی تو و هرگز ندانستی پس از تو

با جنگل جانم چه کاری کرد پائیز

من ماندم و دستان سرد برگ ریزان

بر شاخسارانم هجوم آورد پائیز

می رفتی و آهسته  رویم رنگ می باخت

در لابلای رنگ غم پرورد پائیز

بعد از خزان ، آمد زمستان و فرو ریخت

 گرد ملال تازه ای بر گرد پائیز

 گر صد بهار آید بر آرد لاله و گل

باید بسوزم سال و مه با درد پائیز

 جز برگ زردی پیرهن بر تن ندارم

 آن هم برای باد صحراگرد پائیز