پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۵۸ ق.ظ
هوای تازه
مسعود رضایی بیاره
هوای تازه
ای دریغ از صبحگاهی بـا هــــوای تازهای
نـوشخند مهربــــانی بــا صــــدای تازهای
از خـــداوندان بسته خستهام ای آسمان
کاش بر می گشت مانی با خدای تازهای
دل گــرفت از رنگ تــکراری بیا کاری بکن
زنـــدگی را نقش کن با رنگهای تازهای
بر نیانگیزد عصای دست موسی معجزی
اژدهـا بسیار گشته ، کــو عصای تازهای
ماه من رفتی ولــی در آسمان ابـــریام
می کشی سر گاه گاهی با نمای تازهای
خانــــهی دل را ز آب دیـدگانم شسته ام
گـر نهی پـــــای محبت در سرای تازهای
عشق یعنی گر بسوزی خاک و خاکستر شوی
شعله ور گــــردی دوباره با دمای تازهای
۹۵/۰۸/۱۳