سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۳۹ ق.ظ
آتش نهفته
مسعود رضایی بیاره
آتش نهفته
دیـــگر نــــوای سهره صدایــــم نمی کنــد
این مــــرغ پَـــر شکسته
هــوایم نمی کنــد
ای جــــان خسته کـــه بـــر لب رسیــدهای
خـــواهی برو ، نــرو فرق برایـم نمی کند
مائیـــم و یـــک نفس ، بگیــرش از آن تــو
بخشش به یک نفس که
گــــدایم نمـــی کند
بر تــــار و پـــود سینه چنانــم تنیده است
کـــز نقش او، مـــرگ جــــدایم
نمی کنـــد
این جامها که می کشم از پی به نیمه شب
تسکین نمی دهـــنـد و
دوایـــــم نمی کنـــد
با ما چــه کردهای که پس از رفتنت هنوز
ایـــن آتش نهفتــــه رهایـــــم نمی کنــــد
۹۶/۰۱/۰۸