دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ق.ظ
جوی اشک
مسعود رضایی بیاره
جوی اشک
گر ز پیشت رفتهام ، در پیش تو جـایم نبود
بی وفـا، در خانــهی مهر تــو مــاوایم نبود
مـــدعی بسیار و من با توشهی مهر و وفــا
در میـــان آن همـــه نــو کیسه پیــدایم نبود
دیدمت در خواب می آیی ،ولی در لای اشک
اختیـــار دیـــــده در دست تمـاشایم نبـــــود
دیده وا کردم ز خواب اما کنار جــوی اشک
قـــــامت زیبـــــای آن سرو دلارایـــم نبـود
شمع جــانفروز من بودی و من پروانه وار
گـــر به آتش مـی زدم از شعله پروایم نبود
۹۶/۱۱/۲۳