چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۱۶ ب.ظ
نوباوه
هر بهـاری غنچه دادم ، غنچه دادن را ندید
پیش چشمانش شِکُفتم ، هم شِکُفتن را ندید
برگ برگ از شاخــه افتـادم کنارش زیـر پا
زیر پــا دیگر چــرا جـان دادن من را نــدید
بــاد می آمد، دویــدم در پیاش در پیش باد
بـــاد را می دیـد وُ آن در پی دویدن را ندید
در خیــــالش تکیه دادم بـر سکوتِ صندلی
صندلی را دیـــد وُ آن از جـا پریدن را ندید
آه از آن نـوباوهیِ بـــاغی که دست روزگار
چیدهاش از شاخـه وُ طعمِ رسیدن را نـدیـد
مسعود رضایی بیاره