دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۰۲ ب.ظ
مرثیهای برای زاگرس
کوهسارت تشنه وُ آتش به جـــانت می زنند
شعله در آهو وُ کبک نغمه خوانت مـی زنند
تا به کی باید به خاکستر نشینی، تـا بـه کی
شعلــــــه در کاج بُلنــــدِ مهربانت مـی زنند
قـامت سبز بلوطتت را بــه آتش مــی کشند
اخگر و آتش به سارِ بی زبــانت مــی زنند
سرو سبزت شعله ور آهوی کوهت دربـــدر
شعله در جانت، شرر دراستخوانت می زنند
بـــا کـــدامین مــرثیه خـــائیز آرامت کنــــم
واژهها هـم شعله در اشک روانت می زنند
مسعود رضایی بیاره