آه ، ای آینــــــه ، انــــگار غبـــــار آگـینی
پشت ایـن برکـــهی آرام ، چـــها مـی بینی
منم ایــن نقش که افتاده بـر این جـام بـلور
یا تــو محزون و پر از خاطرهای غمگینی
کمــی آهسته برو بــاد خـــزان از بـر مــن
از چـــه این گونه سرآسیمه و خشم آگینی
دفـــتر خــاطرههای مـن و فروردین است
برگ زردی که ز هر شاخهی ما می چینی
مهرگان آمــد و من بر لب این شط شراب
نــگرفتم قـــــــدحی از کف مــهر آئینـــی
مسعود رضایی بیاره
۰ نظر
۱۹ مهر ۹۷ ، ۰۷:۳۶