چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ۰۱:۲۷ ب.ظ
غزل پرداز
پریشانم، چه می بـودی، شبی همراز من بودی
شبی آرامِ جـــانِ من، دمــی دمساز مـن بــودی
هـــوای گیسوانت را پُــر از پــرواز مـی کردی
به شوق پَر زدن گاهی، پَر وُ پرواز من بودی
به پایان گر که میبردم سرودی را به چشمانت
سرآغــازِ رهی دیــگر به سوزِ ساز مـن بودی
بلرزیــد ار دلــی روزی از این آواز پُر سوزم
تو آن آهنگ پُر سوزی که در آواز من بـودی
تـو آن شعر دلارایی که بــا هـر نغمه می آیـی
به مضمون دو چشمانت غزل پرداز من بودی
مسعود رضایی بیاره
سلام. وبلاگ بسیار پر محتوایی دارید. لطفا در نظرسنجی من شرکت کنید