دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۱۹ ق.ظ
قرن وحشت
مسعود رضایی بیاره
قرن وحشت
نـــاله و زوزهی بــــاد است ، کسی می شنود ؟
سیل در خــانه فتـــادست ، کسی مــی شنود ؟
رستم افتاده به چه رخش به خــون می غلتد
بر سر چـــــاه ، شغــاد است، کسی می شنود !
بـــوسه بـــر یــاس و گل نازدهــد بـــا دم داس
شاعــــر شهر جـــلاد است، کسی مــی شنود !
قرن وحشت زده بر مـــــرگ سحر مــی لـرزد
شب تاریــک نمــــــاد است ، کسی مــی شنود ؟
قلــــم افکنـــده بــه کاغــــذ سر خجلت در پیش
بغــض در نــوک مــداد است ،کسی می شنود ؟
نیست پیدا ز حرامی عسس و شحنــهی شهر
گــزمه همرنگ شیــاد است، کسی می شنود !
وحشت افتــــاده به چشمان سیه فـــام غـزال
پشت هر سایــه صیاد است ، کسی می شنود
کرکس آورده هجــوم از در و دیـوارهی شهر
همه جــــا بــوی فساد است ، کسی می شنود