دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۶ ق.ظ
کل یاس
شاخه گل داد، گـُل افتاد ، به دستم نرسید
نـــالهها کردم وفـــریاد ، به دستم نـرسید
نوشخندی کـه فــرستاد بهـــار از لب گـُل
خشک شد بر لب مُرداد ، بـه دستم نرسید
تو همان شاخه گـُل یاس سپیدی کــه خـدا
صبحگاهی به صبـا داد ، به دستم نرسید
بـــوی گیسوی تـرا داد بهاران بـــه نسیم
به کف غـُنچه در افـُتاد ، به دستم نرسید
آن کبوتــر کـــه پیــــام آور آزادی بـــــود
هر پیامــی که فرستاد ، بــه دستم نرسید
سرو آزاد من ، آن قامت رعنـــای وصال
دل به لبــخند تبـــر داد ، به دستم نرسید
مسعود رضایی بیاره
۹۷/۰۷/۱۶