پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۹:۱۴ ق.ظ
بوی دنا
بُگشا پـر و بـــالم را ، آزاد و رهـــایم کــن
پروانـــه شدن خــواهم، از پیلـه جـدایم کن
با این شب یلـــدایی ، یلداتر از این خواهی
هـــان ای شب آشفته، برخیز، رهــایم کن
راه نفسم بستــه، در کــــار نـفس یــک دم
ای بــــاد سحرگاهی از بـــوی دنـــایم کــن
از نغمه گریــــزانی ، از عشق چـه میدانی
برخیز و رها یک دم از چون و چرایم کن
کس نشنود از این جـــا، آهنــگ حـزینم را
ای بلبل پــر بسته، بــــاری تــو صدایم کن
مسعود رضایی بیاره
۹۹/۱۲/۱۴