پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۳۳ ب.ظ
لاله حسرت
دیریست در این گوشه بهارش نه بهار است
آلالـه و گل خــوار وُ چمن در کف خــار است
گفتی کـــه زده سبزهی نــو خیمــه بـه صحرا
پژمــرده دلان را به گل وُ سبزه چـکار است
جــــز لالـــهی اشک وُ گل حسرت چه بروید
باغی که در آن بــاد خـزان مشعله دار است
بانــــگی نـــزنـــد از تــــه دل بلبـلِ عــــاشق
این لاله نه آن لالــه، هزارش نـه هزار است
گفتی کــه دهــــد مـــــژدهی گل بـــــاد بهاری
بر بـــاد نکن تکیه، قــــرارش نــه قرار است
مسعود رضایی بیاره