غزل چشم
مسعود رضایی بیاره
غزل چشم
بتاب ای مـاهتاب امشب که حال دیگری دارم
کنــار ساحـل چشمم ، شمــال دیـگری دارم
نهاده سر به کهسارم غزالی نه غزل چشمی
دل آرام آهــوی وحشی ، غـزال دیـگری دارم
چو شهبازی که بگشاید دو بال و اوج می گیرد
تــو گـــویی آسمانی بـــاز و بــال دیـگری دارم
نــگاهش بـی قـــرار امـا ، چمـد آرام و آهسته
میــــان کـــوهسارانم ، مــرال دیــــگری دارم
چمن مـی رقصد و آیـد نسیمی دلگشا از پـی
به زیر نــور مــه امشب ، وصــال دیـگری دارم
ز ریشه گـر بخشکاند خــزان تنـد خــو مــا را
سرت سبز ای بهــار من ، نهـــال دیگری دارم
صبا بر سر گل افشاند ز شاخه سهره می خواند
کنـــار سوسن و سوری ، خیــال دیگری دارم
سیه چشمان من امشب به یادت در دل صحرا
غزل مــی خــوانم و با تـو مقــال دیــگری دارم
نـدارم آرزویی جز ز چشمش جــرعهیـی نوشم
خـــداوندا گــر از عمرم مجـــال دیـــگری دارم
دلــم امشب نیارامد ، رضایـی نغمهای سر کن
بتــاب ای مـاهتاب امشب که حال دیگری دارم